دوباره مي رسد از راه با تني تبدار
از انتهاي همين جاده -غريبه- سوار
غريب و خسته و مايوس مي رسد و خودش
در انتظار كسي بوده سالها انگارو شهر خالي خالي ست از نگاهي گرم
و خانه ها پرند از نگاه حسرتبار
دوباره مثل هميشه و آيه آيه فريب
و وعده هاي دروغين كه مي شود تكرار:
« كسي كه مثل كسي نيست خواهد آمد و » و بعد
كسي كه مثل شما هست... لااقل اينبار
دوباره انتظار مقصد گنگي كه چشم در راه است
و انتظار غريبي كه مي شود آوار
« دوباره مي رسد از راه... » -بعد مي خندند
كسي كه مثل كسي نيست مرده است اينبار
صمد جامي
79/6/30
« راه همان و از راه ماندن همان تا چون به لفظ سوار رسي مخاطب پندارد كه نجات دهنده اي در راه است »
(شاملو)
نظرات شما عزیزان:
تو ری میستریو رو دوس داشتی من پانکو هخخخخخخخخخخخخخ یادته؟
دیگه رفتم تو خط خوناشامها و داستانویسی
با میرحسین داریم رویه رمان کار میکنیم
البته من و میرحسین و سارا(میشناسیش)؟
سلام... خوبم
شما چطورید خوش میگذره؟
منم دیگه زدم تو کار ترانه و شعر
خسته شدم از بس از این وب به وب جدید رفتم
موضوعات مرتبط: یک نفر آمد و رفت... (صمد جامی _ غزل) ، ،
برچسبها: