نه ابر بود و نه باران... دو مرد ، يك ليوان
و جرعه جرعه فرو ريخت -سرد- يك ليوان
دوباره بطري خالي ، لبي ترك خورده
و باز بطري ديگر و درد -يك ليوان-
« چه تلخ بود و چه سوزان طعم چشم تو داشت
مرا كه ايندفعه مست تو كرد -يك ليوان-
«تمام شد» و تو آنسو هنوز در ترديد
بجستجوي چه اي آي مرد! يك ليوان؟!
به برگها قسمت مي دهم دوباره ببار
كه قبل از آنكه شوم زرد زرد -يك ليوان- »
درست روي همين صفحه شاعري جان داد
نه ابر بود و نه باران... نه مرد ، يك ليوان
نه ابر بود... و مردي كه تلخ مي باريد
تمام بغض خودش را به درد يك ليوان
* صمد جامي *
موضوعات مرتبط: یک نفر آمد و رفت... (صمد جامی _ غزل) ، ،
برچسبها: