باز هم كوچه از تو -از تو و ابر- خالي ست
از دو چشمان سبزت ، سهم ما خشكسالي ست
روزها را شمرديم چشم در راه باران
جان سپرديم ، گفتند: ابر در همين حوالي ست
بيشه ها زخم خورده از تبرهاي خورشيد
آسمان در سكوتش ، گرم اين بي خيالي ست:
يك نفر خواهد آمد ، مردي از جنس باران
آن كه رنگ دو چشمش سبز اما سوالي ست
كوچه ها بي سوارند -خالي از مرد و باران-
يك نفر خواهد آمد ادعاي محالي ست
يك نفر خواهد آمد ، يك نفر خواهد آمد
يك نفر آمد و رفت ، باز هم كوچه خالي ست
شهريور 79
«مسيح روزي فرا خواهد رسيد كه ديگر به آمدنش نيازي نيست. كافكا»
موضوعات مرتبط: یک نفر آمد و رفت... (صمد جامی _ غزل) ، ،
برچسبها:
باران گرفته است ، كسي توي كوچه نيست
و كوچه مثل خلوت پيراهن زنيست
وقتي كه باد مي وزد و باز مي كند
دكمه به دكمه پنجره را مرد ، ديدنيست
مه ليسه مي كشد به كف سنگفرش خيس
(( شايد قرار نيست بيايد ، قرار نيست؟ ))
با تاپ تاپ قلب زني مي زند قدم
مردي كه مثل يك نت زيبا شنيدنيست
و ناگهان به كوبه در مشت مشت مشت
مشتي سكوت له شده ، مشتي كه آهنيست
صمد جامي
20-11-79
تهران – جشنواره شعر و داستان دانشجويان سراسر كشور – دانشگاه علم و صنعت
موضوعات مرتبط: یک نفر آمد و رفت... (صمد جامی _ غزل) ، ،
برچسبها:
دارم از غصه ميميرم خدا كاري بكن اينبار
كه دستاي ظريفش رو تو دستام حس كنم يكبار
خدا كاري بكن اينبار خداي مهربون من
زبونم بند اومده اي واي كجا رفت هم زبون من
خدا كاري بكن مردم خدا اونم دلش تنگه
اگه ميگه مهم نيستم با حسش داره ميجنگه
اگه ميگه تو فكرم نيست ميخواد بيشتر پيشش باشم
درسته اون ولم كرده دليل اشك چشماشم
خدا كاري بكن اون رفت ازت ميخوام كه برگرده
اينبار قدرش رو ميدونم گرچه اون ولم كرده
خدا بگو كه برگرده خدا بگو كه برگرده ...
خدا كاري بكن زود باش خدا اون ديگه تنها نيست
خدا بهش بگو مردم چرا عين خيالش نيست
خداي مهربون من دلت مياد كه تنها شم
بره عشقم تك و تنها تا كي دلواپسش باشم
خدا كاري بكن زود باش خدا صبرم همين قدر بود
بگو حرفاشو بخشيدم بگو گنجايشش كم بود
بگو تقصير من بوده بگو حق داره ميدونم
بگو به فكر جبرانه بگو قدرشو ميدونم
بگو ديگه غرورش مرد ميخواد پيش تو برگرده
بگو سختي اين روزا اونو از راه بدر كرده
خجالت ميكشم از اون بگو چيزي نگه اونم
خدا پا در ميوني كن شايد از من خوشش اومد
24 - 08 - 89
15 نوامبر 2010
موضوعات مرتبط: اشعار گوناگون ، ،
برچسبها:
دوباره مي رسد از راه با تني تبدار
از انتهاي همين جاده -غريبه- سوار
غريب و خسته و مايوس مي رسد و خودش
در انتظار كسي بوده سالها انگارو شهر خالي خالي ست از نگاهي گرم
و خانه ها پرند از نگاه حسرتبار
دوباره مثل هميشه و آيه آيه فريب
و وعده هاي دروغين كه مي شود تكرار:
« كسي كه مثل كسي نيست خواهد آمد و » و بعد
كسي كه مثل شما هست... لااقل اينبار
دوباره انتظار مقصد گنگي كه چشم در راه است
و انتظار غريبي كه مي شود آوار
« دوباره مي رسد از راه... » -بعد مي خندند
كسي كه مثل كسي نيست مرده است اينبار
صمد جامي
79/6/30
« راه همان و از راه ماندن همان تا چون به لفظ سوار رسي مخاطب پندارد كه نجات دهنده اي در راه است »
(شاملو)
موضوعات مرتبط: یک نفر آمد و رفت... (صمد جامی _ غزل) ، ،
برچسبها:
يك برگ رو نكرده، همان آس خشت كه...
آن برگ نا نونشته و اين سرنوشت كه...
يك شاعر گرسنه در آنسوي ميز مرگ
در ايتداي دفتر شعرش نوشت كه:
ما نان نداشتيم تقدير تلخ ماست
زندان، سكوت، دوزخ و... آنسو بهشت كه...
آنسوي ميز شاعر خوشباوري كه باخت
آينسوي ميز صورتك مرد، زشت كه...
آن شاعر گرسنه كه اينبار باخته است
يك برگ رو نكرد، همان آس خشت كه...
صمد جامي
79/6/31
موضوعات مرتبط: یک نفر آمد و رفت... (صمد جامی _ غزل) ، ،
برچسبها:
وقتي سكوت پنجره تكرار مي شود
دستم پر از حسادت ديوار مي شود
چشمان خيس و منتظرم در سكوت خود
از خواب اعتماد تو بيدار مي شود
كابوسها خيال مرا شخم مي زنند
وقتي كه خاطرات تو اوار مي شود
امشب نصيب دست من از با تو بودنم
يك جفت چشم خسته و تبدار مي شود
چيزي ميان ماندن و رفتن هميشگي است
آري سكوت پنجره تكرار مي شود
صمد جامي
خرداد 77
موضوعات مرتبط: یک نفر آمد و رفت... (صمد جامی _ غزل) ، ،
برچسبها: