پنجره ی باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است
*
*
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد
ولی باران نمیدانند که من دریایی از دردم
به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم . . .
*
*
بغضهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد
صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون میریزد . . .
*
*
اگر میدونستی چقدر دوستت دارم
برای اومدنت بارون رو بهانه نمیکردی
رنگین کمان من
*
*
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
*
*
باز باران آمد
از هوا یا ز دو چشم خیسم؟
نیک بنگر!
چه تفاوت دارد . . .
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: شعر نو کوتاه "باران" ، ،
برچسبها: